چندین سال پیش من به یک سخنرانی عمومی دعوت شدم و متاسفانه در یک اقدام اشتباه این دعوت را پذیرفتم. به عنوان یک دانش آموز به شدت در مورد این اتفاق وحشت زده بودم و تقریباً هر شب کابوس این را می دیدم که صحبت هایم را در حین مراسم فراموش کرده ام.

سه روز قبل از سخنرانیم هر چقدر تلاش می نمودم و هر چقدر تمرین می کردم فایده ای نداشت و وقتی می خواستم شروع به صحبت کردن نمایم نفسم می گرفت، اما عاقبت روز مقرر فرا رسید و هیچ اتفاق بدی نیافتاد تا اینکه نظرات برخی از حاضرین در جلسه به من انتقال یافت اکثر افراد به من گفته بودند:

  • انقدر نگرانی نیاز نیست، به نظر می رسید تو هر جمله را به خاطر استرس زیادی که داشتی با دقت به حافظه سپرده بودی و همین موضوع سبب میشد در حین صحبت هایت بسیار مصنوعی و حتی شبیه یک عروسک خیمه شب بازی به نظر بیایی.
  • رفتارت بسیار ماشینی بود و شبیه یک گوینده اخبار شده بودی که خبرها را از روی نمایشگر مقابلش می خواند.


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین مطالب این وبلاگ

محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

تولیدى کیف موسیقی راه حل جامع برای رفع مشکلات خیریه ها Mike ونوس گرافیک Melanie فانوس طریق